مسافرت کوچولو
از اونجايى كه دلم خيلى واسه مامانم اينا تنگ شده بود و بابايي ام كلى كار داشت تصميم گرفتيم يه مسافرت كوچولو بريم سمت خونه مامان زرى شما خيلى خانم هستين توى راه اصلا اذيت نكردى و كل سفر همش خواب بودى عزيزم ...
نویسنده :
مامان مارال
12:18